پیجویی مسئله
مهم نیست که مسئلهی ما چه باشد؛ مهم این است که تنها راه برای حل موثر آن، مشخصساختن مسئلهی واقعی است، مسئلهای که شما پیش از کارهای دیگرتان باید آن را حل کنید. اگر آن را حل نکنید، مسئله همچنان باقی خواهد ماند و شما باید همهی وقتتان را صرف عواقب حلنشدن مسئله کنید.
آیا تا به حال وقت گذاشتهاید که بفهمید مسئلهی واقعی چیست و چهقدر این مسئله مهم است؟
مثالی بزنیم: پدرام ساعتها صرف کندن علفهای هرز باغچه کرده و همین چند روز پیش متوجه شده است که علفها باز هم سر بر آوردهاند. آنچه پدرام به آن توجه نکرده، دانههای گل آفتابگردانی است که توی ظرف غذای پرندگان ریخته است. هر بار که پرندهها میآیند تا دانهها را بخورند چندتایی رو زمین باغچه میافتد. تا وقتی پدرام ظرف دانهی پرندگان را جابهجا نکند، یا نوع دانههایی که توی ظرف میریزد را تغییر ندهد، همچنان با رویش گلهای آفتابگردان در باغچه مسئله خواهد داشت. «علفهای هرز» صرفا پیآمد یک مسئله است؛ مسئله، محل و محتوای ظرف غذای پرندگان است.
مسئلهی پدرام حاکی از یک خطای رایج در حل مسئله است. مردم اغلب عواقب یک مسئله را با مسئلهی واقعی اشتباه میگیرند. این امر به چند دلیل اتفاق میافتد. مردم ممکن است سرشان شلوغ باشد و هرچیزی که آنان را بیشتر عصبانی کند، وقت بیشتری به آن اختصاص میدهند. یا ممکن است فرضیاتی دربارهی ماهیت مسئله داشته باشند و بدون اینکه آن فرضیات را محک بزنند، وارد عمل میشوند.
کار کسی که به «حلکردن و برطرفکردن» وضعیتی که مسئلهی واقعی نیست میپردازد، دو پیآمد خواهد داشت:
۱. «راهحل» رضایتبخش نخواهد بود چرا که مسئلهی واقعی را لمس نکرده است.
۲. تصمیمهای دیگری باید گرفته شود تا مسئلهی واقعی حل شود.
مسئلهی واقعی چیست؟